سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 12 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

هوس تولد

سامان قشنگم امروز صبح از خواب که بیدار شدی گفتی مامان من دوست دارم دوباره تولدم بشه 😍 برات توضیح دادم که تازه تولدت بوده و عکسای تولدت بهت نشون دادم و خلاصه قانع شدی😂 اما آدم وقتی یه داداش مهربون مثل سینا داره هیچی به دلش نمیمونه😜 بعدازظهر که داداش از کلاس اومد برات یه خامه گرفته بود و تو انقدر ذوق میکردی بالا و پایین می پریدی که روز تولدت انقدر خوشحال نبودی🤭🤭🤭 بودنت خوب است. شبیه حس قشنگ بیدار شدن در صبح آبی و خلوت یک مزرعه ، شبیه لذت نشستن کنار آتش ، در سرد‌ترین نقطه‌ی کوهستان ، شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ ، در یک صبح سرد، با ما بودنت ، بد جور می چسبد . .‌ .!پسرکم ...
24 ارديبهشت 1402
1